(متن سخنان صالحمحمّد خلیق در همایش روگشایی و نقد آن اثر)
نخست از همه چاپ و نشر و روگشایی کتاب ارزشمند «بیمعنایی، رهاشدهگی و متن» (خوانشهایی برای گفتمان نقد و نقد ادبی در افغانستان)، اثر دکتر نورمحمّد نورنیا، را به جامعۀ علمی و فرهنگی بلخ و کشور و حضار گرامی خجستهباد میگویم و برای نویسندۀ ورجاوند آن پیروزیهایی بیشتر در گسترههای آفرینش و نگارش از خداوند لوح و قلم آرزو میکنم.
پیشینۀ نقد در ولایت بلخ بر میگردد به آغاز سالهای چهلم هجری خورشیدی، زمانی که ادبیّات معاصر در بلخ با آفرینشهای شعری استاد واصف باختری و چند تن از شاعران دیگر این سرزمین شکل گرفت. از آن زمان تا سالهایی متمادی برگهای روزنامۀ محیطی «بیدار» هم جای نشر آثار شاعران و نویسندهگان بودند و هم جای نشر و پخش نقدهای منتقدان ادبی بر این آثار. در آن سالها استاد محمّدعمر فرزاد و استاد واصف باختری بیشترین کار نقد ادبی را انجام داده اند. و امّا پس از این که در سال 1356 خورشیدی انجمن نویسنده گان بلخ به ابتکار اینجانب صالحمحمّد خلیق، روانشاد استاد فرزاد، روانشاد محمّداسحاق دلگیر، روانشاد هلالالدّین بدری و آقای فیّاض مهرآیین پیریزی شد، به نقد ادبی به گونۀ جدّی پرداخته شد و این انجمن بخش ویژهیی را به نام نقد و پژوهش به کار انداخت که سمّت دبیری نقد و پژوهش را در آغاز استاد فرزاد به پیش میبُرد و در دهههای بعدی با آمدن چهرههای جوانتری چون دکتر عبدالسّمیع حامد، عبدالوهّاب مجیر و صادق عصیان روح تازهیی به نقد ادبی در بلخ دمیده شد. آثار این منتقدان ادبی در ماهنامۀ ادبی «راه»، نشریۀ انجمن نویسندهگان بلخ، نشر و پخش می شدند. این نشریه در دور یکم نشراتی از اسفند/ حوت 1373 تا خرداد 1376 به مدیریّتمسؤولی فیاض مهرآیین و نیز در دور دوم نشراتی از شهریور/ سنبلۀ 1381 تا مهر/ میزان 1383 به نشر رسیده است. (خلیق، تاریخ روزنامهنگاری بلخ، ص 110 و 184)
در دو دهۀ پسین یعنی پس از سال 1380 تا اکنون، نقدهای ادبی هم در روزنامۀ «بیدار» و هم در نشریههای گوناگون ادبی بلخ چون ماهنامۀ «پدیدار» به مدیریّتمسؤولی و سردبیری سهراب سامانیان، فصلنامههای علمی«بلخ» و «معرفت»، نشریههای دانشگاه بلخ، ماهنامۀ ادبی «پرتو»، نشریّۀ خانۀ فرهنگی پرتو (ویژۀ بانوان بلخ)، به مدیریّتمسؤولی فرخنده آرزو آبی، ماهنامۀ ادبی «ترنّم»، نشریّۀ حلقۀ فرهنگی زلف یار، ماهنامۀ ادبی «خنیا» به مدیریّتمسؤولی مسعود یمام، روزنامۀ «عصر نو»، نشریۀ بنیاد فرهنگی راه تقوا، و سایر نشریهها و همچنین در صفحههای اینترنتی به نشر رسیده اند. کار اساسی را در زمینۀ نقد ادبی در این سالها یعنی بعد از 1380 خورشیدی، دکتر عبدالسّمیع حامد، عبدالوهّاب مجیر و محمّدصادق عصیان انجام داده اند. از جمله آقای مجیر کتابی نوشته است به نام «در پیچ و خم غزل امروز بلخ» که به گونۀ بسیار کارشناسانه غزلهای شماری از شاعران بلخ را در زیر ذرّهبین نقد خویش قرار داده است. این کتاب نقد شعر بلخ را در دهههای شصت تا هشتاد خورشیدی در بر میگیرد و در سال 1389 از سوی انجمن نویسندهگان بلخ به چاپ رسیده است.
خوشبختانه پس از سالها با چاپ و نشر کتاب «بیمعنایی، رهاشدهگی و متن» باز هم گواه پرداختن به نقد ادبی در بلخ استیم. این اثر در چهار بخش نوشته شده است: 1 _ ادبیّات افغانستان و مکتبها و نظریّههای ادبی؛ 2 _ ادبیّات مقاومت، ادبیّات خوارج؛ 3 _ سوریالیسم، عرفان و شعر بیدل؛ 4 _ انسان افسونشدۀ افغانستانی. بخش یکم افزون بر بحثی مفصّل پیرامون مکتبها و نظریّههای ادبی و ادبیّات افغانستان به شمول معرفی پژوهشهایی از محمّدرحیم الهام، پویا فاریابی، رهنورد زریاب، سیّد محییالدّین هاشمی، دکتر عبدالقیّم قویم، دکتر محمّدصالح راسخ، عبدالغفور آرزو، یعقوب یسنا؛ آفریدههایی از شاعران و نویسندهگان کشور، نقدهایی از دکتر یامان حکمت، حسین فخری، یعقوب یسنا، نصیر آرین، سیّد رضا محمّدی، اسماعیل سراب، عمران راتب؛ و ترجمههایی از مترجمان کشور؛ دربرگیرندۀ نقدهایی بر یکی از رمانهای یعقوب یسنا و سرودههای روانشاد اسدالله عفیف باختری، ابراهیم امینی، حکیم علیپور، محمّداشرف آذر و محمّداسحاق ثاقبی؛ بخش دوم در برگیرندۀ مقالههایی در برابرگذاری سرودههای استاد خلیلالله خلیلی با سرودههای خوارج، چیستی و چرایی شعرهای ترجمهکردۀ استاد واصف باختری و به همینگونه پیوندهای شعر اقبال با اندیشههای نیچه، بخش سوم دربرگیرندۀ مقالههایی زیر عنوانهای سوریالیسم، عرفان و شعر بیدل، جایگشت ضحّاک در جغرافیا، فرهنگ مردم و ادبیّات رسمی افغانستان و بخش چهارم دربرگیرندۀ مقالههایی دربارۀ بحران کتاب در افغانستان، جای خالی موسیقی زمینی در کشور و بحثی دربارۀ عرفان و دین است.
این اثر از سوی کانون ادبی دیگر در تابستان سال روان (1399 خورشیدی) با طرّاحی روی جلد توسّط صمیم صورتگر و به یاری مالی آقای نوید شریفی در قطع رقعی در 212 روی در چاپخانۀ صورتگر بلخ به چاپ رسیده است.
این کتاب از یک انسجام بسیار خوب در بخشبندی و عنوانبندی برخوردار است و با ادبیّات بسیار تازه و پاکیزه نوشته شده است و در آن واژههای تازه و نوساخت فراوانی، مانند سازه، رمزگانمند، هستنده، چیزمند، مرگیدن، نویسش و غیره به کار رفته اند و به مسایلی که مطرح کرده است بسیار ژرف و همهجانبه پرداخته است و در واقع جای خالی نقد ادبی را در ادبیّات امروز بلخ تا اندازهیی پر ساخته است.
در نقدهایی که دکتر نورمحمّد نورنیا در این کتاب بر آثار آفرینشی ادبی انجام داده است، به کشف زیباییها، رمزها و رازهای آن آثار پرداخته است و آن متنها را کالبدشگافی کرده و یافتها و دریافتهای خود را با خواننده در میان گذاشته است. به گونۀ نمونه دربارۀ این بیت ابراهیم امینی: «در کوه تنها میشدم مثل پیمبرها/ حالا که میبینم چه سنگین فکر میکردم»، مینویسد: «واژۀ «سنگین» خیلی زیبا جا خوش کرده و زمینۀ تکثّر معنایی را فراهم آورده است. «سنگینفکرکردن»، هم «اندیشیدن بزرگ» را نشان میدهد و هم در نسبت با کوه «سختاندیشی» را بیان میدارد…» (نورنیا، صص 53 _ 54) و یا دربارۀ نام دفتر شعر حکیم علیپور، که «من فقط سیاه نبودم» است، مینویسد: «نامِ «من فقط سیاه نبودم» از تفاوت رنگها حرف میزند. با قراأتهای مختلفی که از این نام چندپهلو ممکن است ارائه کرد، تعهد پابرجاست. حدّ اقل این سه معنا را دریافتم: 1_ من فقط سیاه نبودم، یعنی که سیاههای دیگری هم زیاد بودند؛ با این حساب، نام دادخواهانه است. 2 _ من سیاه نبودم، یعنی که رنگهای دیگری هم داشتم که پذیرفتنی بودند. با این حساب، نام کثرتگرایانه است. 3 _ من فقط سیاه نبودم، یعنی که کبود هم بودم. که با این حساب، اصطلاح عامیانۀ «سیاه و کبود» که بر اثر برخورد بر صورت میمانَد را تداعی میکند.» (نورنیا، ص 75)
با این معرفی کوتاه این اثر، در پایان میخواهم چند نکته را دربارۀ مقالۀ «جای گشت ضحّاک…» یادآور شوم:
_ زابلِ استورهها و حماسههای آریایی، برخلاف آنچه نویسندۀ این اثر گمان برده است، (نورنیا، ص 81) همان زابلی است که در سرزمین کنونی افغانستان موقعیّت دارد و غزنۀ باستانی روزگاری در مرکز زابلستان کهن قرار داشته است، نه منطقهیی در استان سیستان و بلوچستان ایران کنونی. زابل ایران کنونی یک نامگذاری جدید است و در آن کشور برای پوشاندن حقایق تاریخی از اینگونه نامگذاریها زیاد صورت گرفته اند، مانند البرز، هرات و حتّا بلخ.
_ در معرفی شهر ضحّاک، آقای نورنیا به نقل غیر مستقیم از احمدعلی کُهزاد آورده است که به روی برخی از یافتههای باستانی از این منطقه، نقش شاهان ترک دیده میشوند، (نورنیا، ص 76) و این در حالی است که پژوهشگران و از جمله محمّدی شاری خاستگاه فرهنگ و تمدّن آریایی و اوستایی را هزارستان دانسته اند و بنابر گفتۀ باستانشناسان، آن یافتههای باستانی نیز از دورۀ ساسانی اند.
_ فرضیۀ مردم پیشاآریایی در سرزمین افغانستان سازگاری ندارد. مردم پیشاآریایی در شوش ایران کنونی و در جنوب شبه قارۀ هند میزیستند که با آریاییها مقابل شده اند و استورۀ ضحّاک برپایۀ فرضیّههای جدیدتر، بیانگر تقابل دو سلالۀ آریایی است.
_ و سخن پسین این که یکی از جاهایی که با استورۀ ضحّاک و نام کاوۀ آهنگر ارتباط دارد و در این اثر نورنیا دربارۀ آن ذکری نرفته است، آرامگاه منسوب به کاوۀ آهنگر در بلخ است. این آرامگاه در شهرستان کشندهِ استان بلخ در مضافات روستای کشندهِ بالا بر فراز کوهی دشوارگذار موقعیّت دارد و در نزدیکیهای آن غاری دستنارسی در کوه است که به باور مردم، با گوشنهادن به آن غار آواز ضربت پتک آهنگری و شیهۀ اسپ را میشنوند. همهساله آهنگران از گوشه و کنار کشور در یک روز معیّن به پای این آرامگاه گرد هم میآیند و به نیایش و نذر و خیرات میپردازند. (خلیق، ساحههای باستانی و بناهای تاریخی بلخ، ص 67)
در فرجام یک بار دیگر چاپ و نشر و روگشایی این اثر گرانسنگ را به همۀ شما خجستهباد گفته ضمن آرزومندی پیروزیهایی بیشتر به نویسندۀ این اثر، امیدوارم کار روی نقد ادبی در بلخ و کشور بیشتر صورت بگیرد و ما در آینده خوانندۀ آثار فراوانی در این زمینه باشیم.
رویکردها:
1 _ خلیق، صالحمحمّد، (1389)، تاریخ روزنامهنگاری بلخ، چاپ یکم، تهران: انجمن نویسندهگان بلخ.
2 _ خلیق، صالحمحمّد، (1394)، ساحههای باستانی و بناهای تاریخی بلخ، چاپ یکم، تهران: انجمن نویسندهگان بلخ.
3 _ نورنیا، نورمحمّد، (1399)، بیمعنایی، رهاشدهگی و متن (خوانشهایی برای گفتمان نقد و نقد ادبی در افغانستان)، چاپ یکم، بلخ، کانون ادبی دیگر.