انسان در جستجوی معنی کتابی است از دکتر ویکتور فرانکل (۱۹۰۵ – ۱۹۷۷)، نویسنده، روانشناس و عصبشناس اتریشی و پدیدآورندهٔ معنادرمانی (لوگوتِراپی) که در سال ۱۹۴۶ میلادی به نشر رسیده است. او در این کتاب از تجربیات تلخ خود به عنوان یک یهودی در اردوگاههای کار اجباری آلمان نازی و همچنان و از همه مهمتر، از اهمیت معنای زندگی و چگونگی رسیدن به آن، در سختترین شرایط میپردازد. این کتاب گرچه کوششی در انعکاس ذهنی یک زندانی معمولی در اردوگاه کاراجباری گفته شده است، خیلی بیشتر از آن را در این حجم کوچک خویش که ۲۰۰ صفحه است گنجانیده است. بخش اول کتاب را ارزیابی و تحلیل فرانکل از اردوگاه کاراجباری به خود اختصاص داده است و بخش دوم کتاب متشکل از نظریههای وی درباره معنی زندگی و همچنان تبوری معنادرمانی (لوگوتراپی) میباشد.
شاید در باره معنی زندگی هزاران کتاب و میلیونها مقاله، گفته و سخن موجود باشد، ولی هیچکدام به اندازه این کتاب نتوانسته به دلها چنگ بزند و باعث تغییر مثبت در زندگی میلیونها انسان شود. فروش ۱۰ میلیون نسخه این کتاب تا سال ۱۹۹۷، آخرین سال زندگی فرانکل، و ترجمه این کتاب به بیشتر از ۲۴ زبان زنده دنیا خود نمایانگر پذیرش قابل ملاحظه این کتاب در سراسر دنیا میباشد. کتاب انسان در جستجوی معنی توسط کسی نوشته شده است که از سن سه سالگی که تصمیم گرفته است داکتر شود تا آخرین لحظه عمر خود یک زندگی پر معنی را، در سختترین حال و احوال که بخش عمده زندگی او میشود، گذرانده است. برای من، دانستن این موضوع که دکتر فرانکل خود هر حرف و جمله این کتاب را زیسته و نه تنها در روزمرهگی معمولی که در سختترین شرایط که برای یک انسان قابل اتفاق است و هیچگاهی از اندیشه و تفکر و تحلیل و معنی به دور نمانده است، خیلی مهم بود و کتاب را خواندنیتر و پرمفهومتر میساخت.
من همچنان از شیوه نگارش این کتاب خیلی لذت بردم. کتاب گرچه از هولناکترین حادثه بشری صحبت میکند که خود نویسنده لحظه لحظه آن را زیسته و تجربه کرده است، ولی آنقدر ساده و قابل فهم نوشته شده است که باعث میشود شما خود شاهد آن لحظهها باشید و خود با خود، ناخود آگاه حرف بزنید و فکر کنید و قانع شوید وشاید، بخش اول کتاب واقعا یک جلسه لوگوتراپی است که نویسنده میخواهد پیش از اینکه به شکل علمی از این رشته سخن بگوید، به گونه عملی و غیر قابل محسوس خواننده را قانع میکند، میفهماند وشاید تداوی میکند.
بیایید بخشی از این کتاب (با ترجمه ی دکتر نهضت صالحیان – مهین میلانی) در پایین بخوانیم:
همانطوریکه پیش تر یادآور شدم، هر گونه تلاشی برای حفظ نیروی درونی زندانی در اردوگاه باید در جهت نشان دادن هدفی در آینده، انجام می شد. چنانکه نیچه می گوید: «کسی که چرایی برای زیستن داشته باشد، از پس هر چگونه ای نیز بر می آید» و این می تواند یک شعار هدایت کننده برای همه تلاشهای روان درمانی گرایانه و بهداشت روانی زندانیان باشد.
باید هر وقت فرصتی دست می داد چرایی – یعنی یک هدف – به زندانیان می دادیم تا بتوانیم برای تحمل چگونگی وحشتناک زندگی شان به آنان نیرو ببخشیم. وای بر کسی که دیگر معنایی در زندگیش نمی یافت، هدفی و مقصودی هم نداشت، چه خود را در چنین حالی تهی می دید و قادر به ادامه زندگی نبود. و به این ترتیب بود که دیگر دیری نمی پایید. پاسخی که این فرد گم گشته به همه بحثهای امید بخش می داد و آنرا رد می کرد یکی بود: «من دیگر چیزی از زندگی نمی خواهم.» و دیگر چه پاسخی می توانستیم به چنین شخصی بدهیم؟
در چنین مرحله ای به آنچه که واقعا و جدا نیاز بود، یک تغییر ریشه ای در نگرش و طرز تفکر ما به زندگی بود. ما نه تنها باید چنین حالتی را در خود، بازسازی می کردیم، بلکه باید به سایر مردان نومید و افسرده نیز می آموختیم که آنچه اهمیت دارد اینست که زندگی از ما چه می خواهد، نه اینکه ما از زندگی چه انتظاری داریم.
ما دیگر نباید درباره معنای زیستن پرسشی می کردیم، بلکه باید در مورد خودمان به عنوان کسانی که مورد بازخواست زندگی قرار گرفته اند و هر روز و هر ساعت باید پاسخ دهند، می اندیشیدیم. پاسخی که ما می دادیم نباید با واژه و اندیشه می بود، بلکه با کردار راستین و به رفتاری راستین جلوه می کرد. زیرا زندگی نهایتا به معنای مسئول بودن برای یافتن پاسخ راستین به دشواریها و مشکلات آن و انجام وظایفی است که پیوسته فرا راه هر فردی قرار می گیرد.
و شاید برای من، بیشتر از هرچیزی، قابل درک بودن این همه پوچی و درد و زندگی در غیر انسانیترین شرایط بود که مرا با این کتاب بیشتر انس داده بود. من شاید در هر صفحه که میخواندم بارها مکث میکردم و به فکر فرو میرفتم و به این میاندیشیدم که شاید ما در افغانستان، دربخشهای مختلف زندهگی و درست شبیه آن چه که در کتاب آمده است، میلیونها نمونهیی را که داکتر فرانکل از آن یاد میکند را از سر گذرانده ایم. آن چه را که مردم ما در جنگها، خانهسوزیها، انتحاریها، شهادتها، مهاجرتها و . . . از سرگذشتانده اند ویا میگذرانند اگر گردآوری گردد و در قید قلم درآید، شاید خیلی نزدیک به تجربیات تلخ و هولناکی باشد که فرانکل خواسته است کمی از آن روایت کند. شاید بیشتر از همین سبب و به خاطر اینکه من همه آن تجربیات را قابل لمس و درک دانسته و معنادرمانی را به مثابه شیوه موثر برای درمان کسانی این تجربیات تلخ را پشت سرگذاشته اند، دریافته ام، نه تنها این کتاب را یکی از بهترین کتابهایی که خوانده ام دانسته، بلکه مطالعه آن را برای نزدیکان و دوستان خویش بارها توصیه کرده و حتی به مناسبتهایی هدیه هم کرده ام.
جملات از محتوای کتاب
با بالا آمدن خورشید در سپیدهدم منظره این اردوگاه سهمناک با چندین ردیف سیم خاردار، برج نگهبانی، نورافکنهای چرخان و صفهای دراز از زندانیان ژندهپوش و غمزده، در سپیدهدم تیره دیده میشد. زندانیان در امتداد جادههای مستقیم متروک به دشوار خود را میکشیدند. به سوی کدامین مقصد در حرکت بودند، نمیدانستیم. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۲۲)
اکنون اگر کسی از ما در مورد حقیقت گفته داستایوسکی بپرسد که میگفت: «بشر موجودی است که میتواند به همه چیز عادت کند.»؛ پاسخ خواهیم داد، «بله، بشر موجودی است که به همه چیز خو میگیرد؛ اما نپرسید چگونه.» (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۳۴)
به بیشتر زندانیان لباسهای ژندهای داده بودند، که مترسک از آن خوشایندتر بود. در فاصله کلبهها در اردوگاه جز کثافت چیزی به چشم نمیخورد، و هرچه بیشتر تمیز میکردیم، بیشتر به بر سر راهمان ریخته میشد. افسران و زندانیان مسئول، خوش داشتند که تازه واردان را به کار گروهی تمیز کردن آبریزگاهها و بیرون ریختن مدفوع بگمارند اگر همانطور که معمولا روی میداد، به هنگام حمل مدفوع به روی تپهها، مدفوع به سر و روی زندانیان میریخت و نشانی از تنفر در چهرهاش دیده میشد یا سعی میکرد آن را پاک کند، ضربات کاپو بود که بر پیکرش فرود میآمد. و از این رو کشتن واکنشهای به هنجار تسریع میشد. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۳۸)
هرگز فراموش نمیکنم که چگونه یک شب با قرقر یکی از زندانیان از خواب جستم. او به شدت دست و پا میزد و گویا دچار کابوس وحشتناکی شده بود. از آنجا که همیشه، بویژه نسبت به کسانی که خوابهای ترسناک میدیدند یا هذیان میگفتند حس ترحم داشتم. خواستم مرد بیچاره را از خواب بیدار کنم، اما ناگهان دستم را که میرفت او را تکان دهد پس کشیدم، چون از عملی که میخواستم انجام دهم، وحشت کردم. و در آن لحظه به این حقیقت رسیدم که هیچ خوابی هر چند هولناک نمیتواند به تلخی و گزندگی واقعیت زندگی اردوگاهی پیرامون ما باشد، و من ناآگاهانه میخواستم او را به آن زندگی بازگردانم. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۵۰)
اگر انسان در اردگاه کار اجباری با از بین رفتن ارزشها، مبارزه نمیکرد و نمیکوشید عزت نفس خود را حفظ کند، احساس انسان بودن را – انسانی که دارای مغز است و از آزادی درونی و ارزش شخصی برخوردار است – از دست میداد. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۸۰)
ما که در اردوگاه کار اجباری زندگی میکردیم، به چشم میدیدیم مردانی را که به کلبههای دیگر میرفتند و دیگران را دلداری میدادند و آخرین تکه نانشان را هم به آنها میبخشیدند. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۱۰۱)
کسی که هدفی در آینده نمیدید، ناچار تسلیم واپسنگری میشد و اندیشههای گذشته را نشخوار میکرد که همین باعث سقوط او میشد. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۱۰۹)
من به جرات میگویم که در دنیا چیزی وجود ندارد که به انسان بیشتر از یافتن «معنی» وجودی خود در زندگی یاری کند. در این گفته نیچه حکمتی عظیم نفهته است که «کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت.» (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۱۵۹)
معنای زندگی از فرد به فرد، روز به روز، ساعت به ساعت در تغییر است. از این رو آنچه مهم است معنای زندگی به طور اعم نیست، بلکه هر فرد میبایست معنی و هدف زندگی خود را در لحظات مختلف دریابد. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۱۶۷)
انسان از یکسو همان موجودی است که اتاق گاز و کورههای آدمسوزی آشویتس را ساخته و از دیگر سو همان موجودی که با جرات و شهامت با یاد نام خداوند و خواندن دعای «شما یسراییل» به کورههای آدمسوزی پا نهاده است. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۲۱۶)
این کتاب را اگر نخوانده اید، حتمی بخوانید. شاید خواستید نظریات خویش را بعد از خواندن این کتاب با دیگران شریک بسازید، میتوانید در پایین به شکل نظر به اشتراک بگذارید.
زندگی برای هر کس معنای خاصی دارد. این مسئله به نحوه نگرش و افکار هر انسان، ارتباط مستقیم دارد. یعنی هر انسانی زندگی را به گونه ای می بیند که در مورد آن فکر می کند. دلیل ایجاد حس نارضایتی در زندگی به خاطر نداشتن یا کمبود رفاه نیست. چه بسیار افرادی که در زندگی ساده و حتی سختی قرار دارند، اما از زندگی راضی هستند و از لذتهای زندگی شان بهره می برند. آنچه مشخص است اینکه ناکامی در دریافت معنای واقعی زندگی است که موجب احساس ناامیدی و یاس در زندگی می شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخاطر همه چیز ازت ممنونم هاشمی عزیز و گرامی
زیبایی و زشتی زندگی فقط از فکر ما انسانها نشات میگیرد گاهی با وجود کمترین امکانات خوشبخترین فرد هستیم و گاهی با همه دارایی های مان بدبخترین فرد .
به خاطر همین وقتی هدفی نداشته باشیم ناچار به گذشته ها فکر کرده و به زمانی که شکست خورده ایم و اسیر گذشته های خود می گردیم و همین باعث نابودی ما هست .
تشکر از شما آقای هاشمی عزیز ..