در باب پول؛ بخش اول

از آغاز تاریخ مکتوب بشر–و حتا تاریخِ به خاطرهامانده به کمک فسیل و اشیاء باستانی–تا هنوز انسان‌ها در یک رابطه‌ی وسواسی با پول بوده‌اند. رد پای پول را می‌شود در هر اجتماع انسانی که شکارچی‌گری را پشت سر گذاشته، دید. اگر با دقت بیشتر و به کمک ذره‌بین به رد پای موجود نگاه کنیم، این را هم خواهیم دید که پول با گذر زمان از هیئت پوست حیوان به هئیت جو در آمده. گاهی از صدف چونان پول استفاده شده و گاهی از نقره و دیگر جواهرات. تا این که هزار سال قبل از میلادِ مسیح اولین سکه‌ها ضرب شدند. سکه‌ها بعد از فتح کردن همه‌ی تمدن‌های زنده‌ی زمان‌شان در قرن ۱۱ خلعت زمامداریِ نظام مالی را به دست بانک‌نوت‌ها و پول‌های کاغذی دادند. پر بیراه نیست اگر بگویم بانک‌نوت‌ها هم حالا خلعتِ خود را به ارز دیجیتال*–هشدار: منظورم ارزهای رمزنگاری‌شده** نیست (!)–داده‌اند. اما قضیه‌ی این همه وسواس با پول چیست؟ پول چطور توانسته این‌قدر تکامل بیابد؟

پول به مثابه‌ی یک مفهوم

برای جواب دادن به سوال‌های بالا اول باید بدانیم که پول آن کاغذهای مستطیل‌شکلِ رنگارنگی که می‌بینیم نیست. پول سکه‌های دو روپگی و پنج‌روپگی که هر روز از آن استفاده می‌کنیم هم نیست. در واقع، پول یک داستان میان‌ذهنی است، و برساخته‌ی ذهن جمعی انسان‌ها. برای فهم ساده‌تر قضیه، این تمثیل را در نظر بگیر. فردا که همه‌ی انسان‌های عالم از خواب بر می‌خیزند یک روز کاملا معمولی را شبیه دیگر روزهای زندگی خود آغاز می‌کنند، با یک تفاوت اما. از ذهن همه‌ی آدمیان چیزی به نام پول پاک می‌شود. آن‌ها دیگر نمی‌دانند پول چه است. چنین سناریویی مطمئنا سوال‌های اخلاقی و اگزیستانسیالیستی زیادی را خلق خواهد کرد، اما چون توضیح کامل این سناریو خارج از حوصله‌ی چنین جستاری‌ست، برای مدتی نامعلوم بحث اگزیستانسیالیستی در آن باب را در تاقچه می‌گذارم. قدر مسلم اما این است که بعد از بیدار شدن در آن روز، آن کاغذهای رنگ‌رنگی و چهارگوشه ارزش دیوانه‌واری که فعلا به آن می‌دهیم را به احتمال قریب به یقین نخواهد داشت.

این تمثیل به زعم من نشان می‌دهد که پول زاییده‌ی مجموعه‌ای از ذهن‌های داستان‌گویی است که متعاقبا داستان‌های خود را واقعیت می‌پندارد. حالا که گردش قلمم تندتر شده، می‌خواهم حتا ادعا کنم که اصلا داستان‌گویی و باور کردن به داستان‌های تخیلی به صورت میان‌ذهنی و جمعی از کلان‌ترین خصیصه‌های متمایز‌کننده‌ی انسان است، چون هیچ حیوان دیگری تا هنوز به پول به مثابه‌ی چیزی ارزشمند ندیده، تا هنوز هیچ حیوان دیگری جز انسان به دولت‌ها، برندها، جنسیت (هشدار: منظورم از جنسیت gender است، جنس–sex–نیست)، خدایان، دین و صد البته پول باور نداشته‌اند.

پول به مثابه‌ی ابزار

پول ابزار است، نه هدف. این یعنی پول ارزش ذاتی ندارد. اگر ارزشی می‌توان به پول داد، صرفا به این دلیل است که سکه‌ها و صدف‌ها و بانک‌نوت‌های نامبرده ابزارهای خوبی برای انتقال و ذخیره‌ی «ارزش» است. دوازده هزار سال قبل، در آغاز انقلاب کشاورزی، اندازه‌گیری «ارزشمند» بودنِ محصولات و خدمات، کاری شدیدا مهم و طاقت‌فرسایی بوده. فقط به این فکر کن که در آن زمان که تازه شهرک‌ها و اجتماعاتِ ساکن در مزارع به وجود می‌آمدند، اندازه‌گیری ارزشمند بودنِ یک خریطه سیب در برابر یک سبد تخم مرغ، کاری مهم‌تر از همیشه بوده. چون بر خلاف اجتماعات شکارچی‌گری، اجتماعات کشاورزی هم ساکنان زیادتر داشته‌اند و هم بیشتر ساکنان غریبه بودند و هم محصولاتی که در این اجتماعات ساخته می‌شد، مکمل هم بودند و به تنهایی جای زیادی را نمی‌گرفتند. از این رو، آن‌ها برای بقا و پیشرفت در کارشان نیاز داشتند دست به معامله با آدم‌های بزنند که احتمالا در عمرشان با آن‌ها سر و کار نداشته‌اند.

در چنین موقعیتی معامله‌ی یک خریطه سیب با یک سبد تخم مرغ کار سختی می‌شود. چون راه ساده‌ای وجود ندارد که سیب‌های خوش‌ریخت و درخشانِ داخل خریطه را به تخم مرغ‌های از هر نگاه معمولی داخل سبد تبدیل کرد. اوضاع حتا وخیم‌تر می‌شود وقتی متوجه شویم که تخم‌فروش در واقع سیب دارد ولی به جای آن به چای نیاز دارد. حالا می‌شود دنبال چای‌فروشی گشت که سیب نیاز دارد و این‌طوری یک معامله‌ی سه طرفه را راه انداخت. اما این‌بار، چای فروش و سیب‌فروش و تخم‌فروش هر سه باید ارزش هر یک را در برابر دیگری اندازه‌گیری کند و از میان این‌ها به همه‌ی تفاوت‌های همه‌ی محصولات، از حد استانداردی که موجود است، داشته باشد. سیب‌فروش داستان ما هر بار که نیاز دارد محصولی بخرد باید از همین مسیر بگذرد. برای این که او بتواند چیزی حدود بیست جنس را با هم معامله کند، نیاز دارد صدها بار ارزش هر محصول با محصول خودش که در حال تغییر است را مقایسه کند.

اوضاع تا مدتی همین‌طور می‌ماند، تا این که پول وارد میدان می‌شود. البته پول در آغاز ذاتِ ارزشمندی داشته، به این دلیل که باور داشتن به ارزشمند بودن چیزی که ذاتا ارزشمند نیست، در اوایل واقعا قوه‌ی تخیل و مثبت‌اندیشی احمقانه‌طوری را می‌طلبیده است. چنین بوده که پول هر چه بیشتر تکامل یافته ارزش ذاتی خود را از دست داده، تا این که در دنیای امروزی بیشترینه‌ی پول جهان را اعداد داخل کمپیوترهای بانک‌ها تشکیل می‌دهد. اگر بخواهیم میان صدف و ارز دیجیتال مقایسه‌ای انجام بدهیم می‌بینیم که ارز دیجیتال کم‌تر جا می‌گیرد، بیشتر دوام‌پذیر است، خیلی ساده‌تر می‌شود انتقالش داد، هیچ ارزش ذاتی‌ای ندارد و ذخیره‌ساختنش بهینه‌تر است.

پول حالا از قوی‌ترین ابزارهای هر انسانی است. پول خیلی ساده می‌تواند محصولات سیب‌فروش را به محصولات تخم‌فروش تبدیل کند، یا تخم مرغ را به چای یا موتروانی را به کلچه یا خانه را به پرونده‌ی مهاجرت. پول می‌تواند تقریبا همه‌چیز را به تقریبا همه‌چیز دیگر تبدیل کند. اما باز هم چیزهایی است که از دست پول در امان است؛ مثل زمان، عشق، رفاقت و مهربانی. در امان ماندن این مفاهیم از دست پول به دلیل بی ارزش بودن‌شان نیست، بل که به این دلیل است که این مفاهیم از دید انسان‌ها غیر قابل‌قیمت‌گذاری و غیر قابل‌معامله‌اند…

* ارز دیجیتال شامل همه‌ی ارزهای معتبری می‌شود که به شکل کاملا الکترونیک در بانک‌ها و کیف‌پول‌های الکترونیکی وجود دارد. نسبت ارز دیجیتال به ارز فزیکی ده برابر است.

** ارز رمزنگاری‌شده تنها یک نوع از ارز دیجیتال است.

پی‌نوشت: تمثیل سیب‌فروش را با دخل و تصرف از یووال نوح هراری قرض گرفته‌ام.

درباره مرتضی نیکزاد

همچنان ببینید

اندر احوال شوربختی حقیقت‌جو و قصه‌ی آدم ابوالبشر بعد از خارج شدن از بهشت و در آغوش کشیدن هوس قمار از سوی قماربازی که چیز دیگری نداشت به آغوش بکشد

روزی که آدم ابوالبشر از بهشت بیرون شد، چون خورشید غروب کرد گفت: «وای بر …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *