زنگ ساعت به صدا میآید و من با آرامش کامل از خواب بیدار میشوم. چهچه پرندگان همه جا را فرا گرفته است و فضا آکنده از آرامش، امید و انرژی شده است. صدای آژیر امبولانس و موتر پولیس دیگر تبدیل به افسانه شده و دیر زمانی می شود چنین نشنیدهام.
پرده اتاقم را کنار میزنم و به بیرون نگاه می کنم. آفتاب طلوع کرده است، با رنگ زیبای طلایی به همه جا تابیده است، آن گرما که به زندگی نوید تازه میدهد.
پنجره را باز میکنم، تا بویخوش گلها و هوای ملایم صبحگاهان را احساس کنم. مثل هر روز، با پیاله قهوهام به دنبال کتابخانه کوچکم میروم، کتاب دلخواهام را برمیدارم و چند صفحه آن را میخوانم. پس از آن لحظهای با گلهای باغچهام میگذرانم. به آنها آب میدهم، هرزه را از گلها میزدایم و لحظاتی با آنها قصه میکنم.
با شور و شوق آماده رفتن به سوی کار و سرگرمیهایی روزمره میشوم. مادرم لبخند میزند و همدیگر را به آغوش میکشیم. دیگر نگرانی و دلواپسی برای بیرون رفتنم ندارد. مادرم و همه مادران، دیگر منتظر به صدا آمدن زنگ تیلفونی عزیزان شان که فرسنگها از هم دور بودند، نیستند؛ فاصلهها معنی ندارند و همه در کنار هم هستند. مهاجرت جایش را به گردشگری گذاشته و مسافرتها کوتاه مدت شده.
به محل کارم میرسم و با عشق و هیجان کارم را آغاز میکنم. همکاران با چهرههای بشاش و شاداب با همدیگر صبح بخیر میگویند و انرژی مثبت میدهند. محیط کاری رنگ دیگری به خود گرفته است، گویی همه به معنی واقعی همکار اند. رقابت کاری تبدیل به تشریک مساعی شده و همه یکدیگر شان را در رسیدن به اهداف یاری مینمایند. دلهره از دست دادن کار نیست و هیچ کس دنبال قدرت و شهرت نیست.
گزارشهای خبری شبکههای رادیو و تلویزیون را چهرههای خندان شهروندان، پیشرفت علم و فنآوری، رشد اقتصادی، دست آوردهای نسل جوان (در رشته های مختلف علمی، تکنالوژیک و ورزشی) تشکیل میدهد. اثری از اخبار انتحار، انفجار و امثال آن نیست و کابوس از دست دادن عزیزان در میادین جنگ پایان یافته است.
در چشمان مردم ترس و هراس از ناامنی دیده نمیشود. در چهارراهها، کوچهها و پسکوچهها سراغی از افرادی ملبس با یونیفورم نظامی و وسایط زرهی نیست، همه جا امن است. دختران و پسران جوان با خوشی و شادی دنبال درس و کار خویش میروند. دیگر نه آزار و اذیت است و نه هم متلک گفتن پسران.
در زبانهای مروج ما کلمات بیگانه جا ندارند، همه با لهجه اصیل و شیرین حرف میزنند. فرهنگ ما متاثر از کشورهای دیگر نیست، اصالت و زیباییاش را دوباره به دست آورده و با زیباییاش زندگی روزمره را رنگارنگ ساخته است.
اثری از رسم و رواجهای ناپسند چون ازدواج اجباری، ازدواجهای زیرسن، بد دادن دختران دیده نمیشود. همه دختران به درس میروند و تفاوت بین زندگی شهری و ده احساس نمیگردد. مردم به نامهای چون فعال حقوق زن، فعال جامعه مدنی، فعال حقوق بشر، دسته بندی نشده اند و هیچ کس فریاد تساوی جنسیتی را نمیزند، چون مردم به معنای واقعی روشنفکر شده اند. « همه با هم برابریم و انسانیت مقدمتر بر هر چیز است» شعار مردم گردیده است.
در پایان روز شهر را قدم میزنم. چهره جدید شهر دلنشین است. فضای شهر، فضا همدلی و همدیگرپذیری گردیده، هیچ نشانهای از تعصب قومی، مذهبی و زبانی و تبیعض جنسیتی دیده نمیشود. با تجمعات مردم سر میخورم که همه در فضای باهمی و آرامش به سر میبرند و بر همدیگر لبخند هدیه میدهند. نه حرفی از مافیا و قاچاق است و نه هم از مسایل مربوط به مهاجرت.
در هر گوشه و کنار پارک، بزرگان را با چهرههای امیدوار و خندان میبینم. عدهای مصروف شطرنجبازی و عدهای هم از خوبیهای روزگار شان قصه میکنند. کودکان سرشار، مصروف بازیهای طفلانه خویش استند. دیگرمجبور به ماندن در خانهها نیستند، در چشمان معصومانه شان ترس از اختطاف نیست، برای اطفال ما جنگ و تروریست کلمات ناآشنا اند.
مکانهای به نام حوزه، دادستانی، نظارتخانه و محبس وجود ندارند و جا را به فابریکههای بزرگ تولیدی عوض کرده اند. در صورت بروز کدام اختلاف نظر، مردم با حفظ احترام متقابل با صحبت کردن راهحل جستجو میکنند. از خودگذری و همزیستی مسالمتآمیز بخش مهم حیات و عرف روزانه گردیده است.
به قهوهخانهی سر میزنم به خاطر دیدن دوستانم. دختران و پسران را میبینم که در کنار هم نشستهاند، همه سرگرم قصههای خودمانی خویش هستند، بعضی در باره آخرین تحولات فنآوری، بعضی درباره کتابها و نویسندگان، عدهای هم درباره بازیهای دلخواه خویش حرف میزنند که ممکن دلهره شان باخت تیم مورد علاقه شان باشد. لباس و طرز برخورد و صحبت شان، دیگر مورد قضاوت قرار نمیگیرد و کسی درباره شان حدس و گمان نمیزند. اختلاف دیدگاه به اساس تقسیم بندیهای حزبی یا سمتی نیست. آگاهان روی موضوعات حیاتی ، سیاسی و اقتصادی بحث مینمایند به شکل طرح های برای پیشرفت جامعه و تقویت نظام سیاسی، نه برای تغییر و دستهبندی جامعه. آزادی بیان معنی واقعیاش را پیدا نموده است.
فاصله میان دولت و ملت وجود ندارد. دروازههای نهادهای دولتی به روی همه باز است. مردم برای انجام کارهای شان دیگرمجبور نیستند بروکراسی خشک و خستهکن را تعقیب نمایند. رئیس جمهوری، وزیر، نماینده پارلمان و همه کارمندان عالی رتبه دولتی بدون محافظین و تشریفات خاص مانند افراد عام در شهر گشت و گذار مینمایند چون هیچ تهدیدی از سوی گروههای تروریستی نیست و گروههای تروریستی دیگر وجودی ندارند.
تقسیم بندیهای فقیر و ثروتمند، سیاستمدار و فرد معمول، قدرتمند و ضعیف مفاهیمی بیارزش شدهاند. دیدگاه مردم نسبت به دولت تغییر کرده است. مردمان به خاطر هر مسئله به دولت خود لعنت نمیفرستند و نه هم دولت خود را مقصر می دانند، بلکه هر کس به سهم خویش برای زندگی بهتر تلاش می نماید. حکومت مجبور به تطبیق قانون نیست مردم خود قانون را مراعات مینمایند. همه سخن از عدالت و برابری میزنند. مردمسالاری معنی واقعیاش را یافته است.
تصویر جهانیان نسبت به مردم و کشور مان تغییر کرده است. نام کشور مان در لیست کشورهای ناامن و جهان سوم قرار ندارد و نه هم سرخط خبرهای جهان است. از بابت عدالت، حکومت مردمی، امنیت، رشد اقتصادی و فنآوری در گزارش های بین المللی به عنوان کشور الگو یاد می شود.
در واژهنامهها و نوشتهها رنگ سپید و کبوتر، دیگر نماد صلح نیست چون مردم به آرزوی دیرینه شان همان صلح واقعی رسیدهاند.
روز به پایان میرسد، آفتاب غروب میکند، برای هیچ کس غروب دلتنگی به بار نمیآورد. ستارهگان کمکم پیدا میشوند. مهتاب زیباییاش را به رخ همگان میکشد. آسمان پرستاره و نورانی است. این زیبایی هوش از سر آدمی میبرد. آرامش و سکوت همه جا را گرفته است.
آری، این است زندگی ایدهآل من.
عالی بود.
خیلی ممنون