هر چند پیکسار در سالهای اخیر همواره ثابت کرده که فرمولِ «فرمولی نبودن» مانترای این استودیو است، اما این اثر آنقدر که از پوسترش فریاد میزد اوریجینال نیست. شاید بتوان گفت مقصر این دلخوری کسی نباشد جز خود پیکسار که با جادوی خاص خودش و با ایجاد استندرد پشت استندرد کاری میکند که بقیه در زمینه ریسک کردن روی حس و حال دنیاهایشان به گردش هم نرسند (با معذرت از آقای میازاکی). از این استندرد ها هرچند، چیز زیادی به Onward نرسیده است.
انیمیشن “به پیش” نه تنها نمیتواند مکانیزم پیش رونده خلاقانه خطوط داستانی را پیاده کند که در انیمیشن هایی مانند “درون بیرون” یا “کوکو” به وضوح قابل مشاهده هستند، بلکه زور زدنش در این راستا خیلی هم تابلو به چشم میآید. اثر ماجراجویانه، فانتزی و خانوادگی دن اسکنلون، خالق “دانشگاه هیولاها” ظاهرا میخواسته به هدف ارتقاء بخشیدن به هویت فردی کودکان پیامی سازنده را به بینندگان منتقل کند اما وقتی دنیای داستان شبیه به کوکو است و داستان به اندازه کوکو پایبند به بستر و ریشه های قواعد انسانی نیست، همه چیز تکراری تر، آشنا تر و شاید حتی کپی تر به نظر میرسند. نقطه قوت داستان که پانچ لاین نهایی آن در اکت سوم است نیز به دلیل زمینه سازی نشدن در اواسط داستان، به سطح ایده آلِ تاثیر گذاری خود نمیرسد. شاید اگر شیمی خوب صداگذاری کریس پرت و تام هالند نبود، این اثر با شکاف بزرگی در کاراکتریزیشن و متجانس نبودن ترکیب کاراکتر های اصلی نیز مواجه میشد. پس میشود گفت که اقلا فیلم در این عرصه خوب کار کرده و ایان و بارلی همانقدر که با طراحی منحصر به فرد پیکسار کارتونی اند (اینجا کارتونی بودن خوب است)، با صدا پیشگی هالند و پرات انسان تر به نظر میرسند. اما اگر 1917 را دیده باشید، متوجه شده اید که شخصیت پردازی همه چیز نیست و میتوان دینامیک داستان را طوری تنظیم کرد که تمامی مولفه های یک داستان در خدمت روند کلی آن قرار بگیرند، روندی که در “به پیش” به سختی به پیش حرکت میکند.
تنها دو نکته مثبتی که از دیدن فیلم دستگیرم شد این بود که اولا از نظر فنی دوربین متحرک پیکسار و درک آن از فاصله در ایجاد یک محیط دلنشین به تصویرسازیهای خیرهکننده¬ی اثر، کمک شایانی کرده است و دوما از نظر داستانی همانقدر که مارول عاشق تخریب لحظه های ایجاد شده با جوک گفتن است، پیکسار حاضر نیست برای بونس گرفتن به تم و جریان داستان گند بزند.
امسال در مراسم اسکار بانگجونهو حرف زیبایی از اسکورسیزی زد که بهترین داستان ها شخصی ترین شان هستند، ایده ای که امسال به سر اسکنلون نیز زده بوده، اما ایشان نهایتا نتوانست داستانی که میتوانست گل سرسبد انیمیشن ها درباره “قدر دانستن” باشد را به بلوغی برساند که شایسته یک اثر پیکساری است.