کتاب «بعد از عشق» را الیف شافاک نویسنده ترک نوشته و آقای ارسلان فصیحی مترجم آن است. کتابِ «بعد از عشق» برای من، برای تو و برای همهی ماست.
شهامت نویسنده را برای تحریر این کتاب جذاب باید ستود، چون چنان روان، صادقانه و صمیمانه نوشته شده که بعد از مطالعهی صفحات نخست، خواننده با کتاب ارتباط خیلی خوب برقرار کرده و با خود خواهد گفت؛ چه سخت است زن بودن در این سرا… کتاب بعد از عشق از دید من سه بخش دارد؛ – زندگی تجردی نویسنده که درگیر گرفتن تصامیم جدید برای زندگی و سروکله زدن با نداهای درونی اش است، – دوران بعد از زایمان که وی از آن به عنوان دورهی سیاه، ولی گذرا یاد کرده و برعلاوهی درگیری های ذهنی و نداهای درونی، افسردگی نیز دامنگیرش گردیده، – و دغدغه های وی در مورد زنان دیگر در دورهها و قرون مختلف که نتوانسته اند آنچنان که باید از استعداد خود استفاده نمایند، خواننده این گزارشها را در بخش های مختلف کتاب مطالعه خواهد نمود. نویسنده در صفحه نخست کتابش مینویسد که همهی کتابها را به این آرزو مینویسند که در ذهن بماند، ردی از خود جا بگذارد، جز این کتاب. این کتاب نوشته شده تا همین که خواندیاش فراموشش کنی انگار نوشتن روی آب… وی معتقد است که این کتاب را برای فراموش کردن نوشته است. نویسنده از شش ندای درون یاد میکند؛ نداهای چون ذهنیت گرا، مذهبی، حرص نفس، روشنفکر، بارور و تجملگرا در یک زن وجود دارد. این نداها ممکن در زنان مختلف با در نظر داشت شرایط زندگیِ اجتماعی و خانوادگی متفاوت باشد و چه بسا در بسیاری موارد ممکن خود زنان برای لبیک گفتن به یکی از ندایهای درون، دیگرانش را سرکوب نماید. نویسنده میگوید، زنان در هنگام گرفتن هر تصمیمی به نداهای درون باید توجه نمایند و چنانکه نیازها و امیال این نداها با هم متفاوت اند، گاهی تصمیم گرفتن را دچار تردید مینمایند و در اکثر اوقات هم برای فرار از فشارها ناگزیر ناشنیده گرفته میشوند.
این کتاب در مورد زنان و زنانگی نوشته شده که بیان خیلی روان و دلنشین دارد، چون نویسنده به موضوعی اشاره نموده (افسردگی بعد از زایمان) که خودش آن از سر گذشتانده و با متانت و با جزییات به آن پرداخته و در عین حال آن را زودگذر و تمامشدنی میداند. این مسئله برای خواننده امید میدهد، در صورتی که اگر با چنین شرایطی روبرو گردد، بعد از مدتی مجددآ به زندگی نورمال و قبلیاش برمیگردد. کتاب مذکور برای زنان خیلی ساده قابل هضم است چون با چنین موقیعتها مواجه شدهاند و مردان هم میتواند با مطالعه آن، در آینده کمک حال زنان باشند تا از این دوره تاریک و شکننده به سادگی عبور نمایند. بحث صدای های درون نویسنده زمانی اوج میگیرد که وی را خانم عدالت به نوشیدن چای و گفتگو در مورد داشتن و یا نداشتن فرزند دعوت میکند، از اینجاست که وی سنگینی صداهای درون را هر لحظه رویشانههایش احساس مینماید و تصمیم گرفتن در مورد عشق، ازدواج، داشتن فرزند و خانه را برایش دشوار میسازد. صداهای درون همیشه در تضاد های بی پایان قرار دارند، ندای درون حرص نفس، حرص و آز است، ندای درون روشنفکر منزوی بدبین است، ندای درون ذهنیت عملگرا قاعدهمند است و به همین ترتیب نداهای دیگر هم خوبی ها و نواقص خود را دارند. اما همه ی این نداها جز وجود خود انسان است و باید همهی آنها را دوست داشت و با آنها کنار آمد و نباید یکی را بر دیگری ترجیع داد. در واقع تمام نداهای درون یک کُل هستند.
یکی از اساسی ترین مشکلات انسان ها این است که در طول زندگی به یک بخش از ندای درون خود گوش میدهند و ابعاد دیگر شخصیت خود را زیر پا میکنند و سالها به یک جهت نظر داشتهاند و به یک شکل به کارشان ادامه دادهاند، این بدان معنی است که چنین اشخاص خود را در اصل هنوز نشناختهاند و آسیب پذیر اند، دنیای بیرون نمیتواند به انسان آسیب بزند، بلکه تیپ ها، ذهنیت و ندای درون است که انسان را له و زیرپا میکند. نویسنده بعداً به هر اندازهی که به نداهای درون خود بیشتر میپردازد، به همان اندازه خود را بیشتر میشناسد که وی دارای ابعاد مختلف بوده و میتواند آنها را در وجودش پرورش دهد. نویسنده معتقد است که گاهی دلیل عدم پرداختن به تمام نداهای درون، برمیگردد به اجتماعِ که در آن زندگی مینماییم؛ طور مثال یکی از چالش های اساسی زنان نویسنده، اکادمیسن، روزنامه نگار، سیاستمدار، اهل کسب و كار اين است که برای کاهش فشارهای اجتماعی و فرهنگی دست به خود سانسوری میزنند و از زنانگی خود دست میکشند و خود را محدود ساخته و زره بر تن مینمایند. بعد از زایمان نویسنده میخواهد مادر کامل باشد، چنان بی نقض که حتی در مخیله نگنجد.اما در اصل هیچکس ایدهآل و بدون نقص نیست، اگر زنی و یا مادری بخواهد بدون نقص باشد، فقط خود را از بین میبرد، چون هیچ انسانی ایدهآل و بدون نقص در جهان وجود ندارد. ماهها بعد که نویسنده از حالت افسردگی بعد از زایمان بیرون میاید و روزی در مراسم سالگرد تاسیس مجله ادبی اشتراک میورزد، مجددا خانم عدالت را میبیند و وی برایش میگوید، کاری درستی کرده که بچه دار شده است و برایش احترام قایل است. نویسنده هم متعاقباً برای خانم عدالت میگوید که شماهم کار درستی کردید که نویسندگی را به مادر بودن ترجیح دادید و برای انتخاب تان احترام میگذارم. نویسنده معتقد است که موضوع درست و غلط وجود ندارد؛ آن که مادر شدن را انتخاب میکند، یا نویسندگی را و یا دیگری که هر دو را انتخاب میکند، همگی در راه خود محق هستند و انتخاب شان درست است… فرمولی واحدی وجود ندارد که به درد همه زنان بخورد. راه های متفاوت وجود دارد، درست مثل سبک های مختلف زندگی و نویسندگی، هر کدام خاص خودش است و با صدای خودش طنین می اندازد.
در اخیر نویسنده مردان را نیز فراموش نکرده و مینویسد گاهی ممکن است افسردگی بعد از زایمان به مردان نیز انتقال یابد. این کتاب در یازده قسمت در موارد چون؛ نویسندگی، ازدواج، بچه دار شدن، افسردگی بعد از زایمان، آشتی نویسندگی و مادر بودن، بارداری، نویسندگان زن، چالش های زنان نویسنده، تغییر نام زنان و دیگر مسایل مربوط به به آنها پرداخته است. جملاتی از این کتاب: قاعده ای هست که تا به امروز تغییر نکرده است: مردهای نویسنده را ابتدا «نویسنده» میبینند، بعد «مرد». اما زن های نویسنده را ابتدا «زن» میبینند، بعد «نویسنده». این جهانِ بزرگ را باید مثل کتابی باز ببینی. مثل کتابی که در انتظار خواننده اش است. هر روزش را باید جداگانه خواند. نه روی گذشته باید تمرکز کنی، نه روی آینده. اصل این لحظه است. باید صفحه به صفحه پیش بروی. اگر بپرسند تشبیهی که نویسنده های سرتاسر دنیا خیلی به کار می برند کدام است، حتما جواب این میشود: «تشبیه بچه زاییدن به کتاب نوشتن!»