ساعت ۱۲ شب؛ من باپیاله چای سیاه کنار پنجره نشسته ام، فضا آکنده از ناامیدی، یاس و تاریکی است. ذهن من هم درگیر اتفاقات ناخوشایند روز؛ از خواب هیچ اثری نیست، احساس بیهودگی مینمایم، سرم بالای تنهام سنگینی میکند و اصلن حالی خوبی ندارم. برای گریز از درگیریها به سراغ …
ادامه »Yearly Archives: 2020
من کتابم
چند روز قبل روزکتاب و کتابخوانی بود. آن روز، روز من بود. کاش برعلاوه نفس های که انسان ها در لابلای اوراقم میکشند، من هم میتوانستم نفس بکشم. اگر چنین میشد، مطمینآ شاهد تجلیل این روز از جانب خودم میبودید. برای تجلیل از روزم، تعدادی از همنوعانم را در کاغذهای …
ادامه »دستآوردهای شکنندهی زنان و دورنمای مذاکرات صلح با طالبان
فرض کنید که همین امروز مذاکرات صلح با طالبان به نتیجه رسید و آنان از جنگ دست برمیدارند و به آغوش جامعه افغانستان باز میگردند؛ اما پس از آن چه میشود؟ ولی احساس جریحهدار شده هیچ کودکی دیگر به دورهی کودکیاش بر نمیگردد و هیچ چیزی کمبود احساس یک مادر …
ادامه »مهمانی
قسمت دوم و پایانی کابل امشب دعوت است. به خانۀ کریستف کریتنا. آقای کریتنا وقتی جوان بوده آشپز بوده. بعد معلوم نیست چرا تصمیم گرفته دکتر شود. او از پولداران محله است. خانۀ او در بالای یک تپه قرار دارد. آنها به آنجا میرسند. کابل با دوستانش. آنها به در …
ادامه »وقتی خم خانههای شراب باز اند
قسمت اول به اولین خم خانهای شراب میرسند. آنها چهار نفر هستند. دو مرد و دو زن. موسیقی نسبتاً شادی از خم خانه پخش میشود. یک مرد دیگر نیز با آنها یکجا میشود. یک مرد سی و هشتساله؛ خندان و مؤدب. آن پنج نفر به جز کابل همه سوییسی هستند. …
ادامه »قاتل کیست؟
بومممممم … انفجار. یک، دو، سه، چهار، پنج کشته. یک، دو، سه، چهار، پنج … بیست زخمی. یک، دو، سه، چهار، پنج … صدهزار حیران. کسی این کار را کرد. کسی که خودش اول مُرد. او اینجا بود. یک دقیقه پیش. خود را به موتر کوبید و آن حالت به …
ادامه »رنج و چنگیز
امشب من غمگینم. خیلی غمگین. حوادثی پیشآمده. حوادثی هولناکی. این حوادث مرا غمگین ساختهاند. این حوادث مرا رنجاندهاند. غم و رنج چه استند؟ این حس چیست؟ اینکه غمگینم یعنی چه؟ من هیچ نمیدانم. آیا خدا خالق رنج است؟ این برایم عجیب است. خدا چطور میتواند خالق رنج باشد. اما من …
ادامه »زندگی در نگاره پندار
زنگ ساعت به صدا میآید و من با آرامش کامل از خواب بیدار میشوم. چهچه پرندگان همه جا را فرا گرفته است و فضا آکنده از آرامش، امید و انرژی شده است. صدای آژیر امبولانس و موتر پولیس دیگر تبدیل به افسانه شده و دیر زمانی می شود چنین نشنیدهام. …
ادامه »ناممکن «فراموش کابل» و نظریهی «دریافت»
ابراهیم امینی در دفتر شعر فراموش کابل، یکافغانستان غزل است. شعر او، شناسنامهی خودش و شناسنامهی همسرزمینان او است، که یا همچون «موسیچهای در تمام درختان دنیا گریختهاند» و یا هنوز هم در «جنگل گرازان»، سرگرم روزگذرانی استند. در شعر هیچ شاعر افغانستان، به پیمانهی متنهای امینی از افغانستان و …
ادامه »خدا خودکشی کرد!
این اتفاق دیروز واقع شد. او دیگر نمیتوانست تحمل کند. او راهی جز این نداشت. او باید میمُرد. حقیقتاً اگر من جای او بودم خیلی وقت این کار را میکردم و نمیگذاشتم رنج، بیشتر از آن مرا خُرد کند. رنج شکنجه است و هر چه زودتر از شکنجه بتوان فرار …
ادامه »