مهمترین چیزها در زندگی درونی هستند، تا بیرونی.
وارن بفت میگوید: مهمترین سوال در شکل روش مردم در این است که آیا آنها یک عملنامه درونی دارند ویا بیرونی. رضایت در داشتن یک عملنامه درونی کمک میکند. بخاطر تشریح خوبتر این موضوع، او یک سوالی ساده ای دارد: آیا ترجیح میدهید بهترین عاشق دنیا باشید، در حالیکه تمام دنیا به این فکر است که شما بدترین عاشق دنیا هستید؟ ویا ترجیح میدهید بدترین عاشق دنیا باشید، در حالیکه همه فکر میکنند بهترین عاشق دنیا هستید؟
وقتی خودرا با دیگران مقایسه میکنیم، به آنها اجازه میدهیم تا رفتار مارا شکل دهند. این نوع مقایسه بین شما و یک شخص دیگری است. گاهی این مقایسه به چیزهای است که موروثی است، مثلا توقع اینکه قد بلندتر باشیم، ولی اکثرا این مقایسه به چیزهای است که شخص دیگری توانایی انجام و اجرای آنرا دارد و ما هم خواسته ایم مثل آنها باشیم. مثلا شاید سمیرا* در مقایسه به شما راپورهای کاری بهتری میسازد و شاید هم محمود با خانمش یک رابطه بهتری در مقایسه شما با خانمتان دارد. بعضی اوقات این مقایسهها تشویق کنندهاست و گاهی هم ویرانگر.
شما هر چیزی که خواسته اید میتوانید باشید، ولی نمیتوانید همه چیز باشید. وقتی خود را با دیگران مقایسه میکنیم، اکثرا بهترین خصوصیتهای آنها را با خصوصیتهای متوسط خود مقایسه میکنیم. این به عباره دیگر، کوشش به استفاده یک آله موسیقی با دست چپ میباشد، در حالیکه شما راست دست باشید. نه تنها ما به شکل طبیعی میخواهیم از آنها بهتر باشیم، بلکه درک ضمیر ناخودآگاه ما در این که ما اکثرا از آنها بهتر نیستیم، خود-مخربانه و خود-ویرانگر است.
در صورت که شما یکی از بهترینها در دنیا نیستید، که اگر صادقانه بیاندیشیم، تنها یک شخص میتواند بهترین همه در دنیا باشد، مقایسهها دستورالعملی برای ناخشنودی است. نه تنها که ما خوش نیستیم، بلکه دیگران نیز همچنان اند. آنها نیز محتملا خود را با شما مقایسه میکنند – شاید شما در ارتباطات نظر به آنها بهتر هستید و آنها در این بخش حسودی میکنند. در بدترین حالت، وقتی خود را با دیگران مقایسه میکنیم، انرژی خود را در پایین آوردن آنها خرچ میدهیم تا بالا آوردن خود.
تنها یک چیز است که شما از دیگران در آن بهتر هستید: در خود بودن تان. این یگانه بازی است که میتوانید در آن برنده باشید.
وقتی با این ذهنیت شروع میکنید، دنیا یک بار دیگر به شکل بهتری برایتان نمایان میشود. دیگر متمرکز به اینکه نظر به دیگران در کجا قرار دارید نیستید. به عوض آن، تمرکز و انرژی خود را در تواناییهای خود صرف میکنید و به اینکه چگونه خود را بهتر سازید.
بعد آن، چیزیکه مهم میشود این است که چگونه شما خودرا بهتر بسازید. و وقتی آن اتفاق میافتد، کوشش و انرژی شما در بهتر سازی سیستم عامل خودشما صرف میشود و دیگر به این تشویش نمیکنید که مثلا همکار شما چه میکند. شما خوشحالتر میشوید، به دور از گزند مقایسههای غلط و متمرکز به حال حاظر، به اکنون.
وقتی شما کاری میکنید که دیگران از شما توقع ندارند، وضعیت بدی اتفاق میافتد. شکلکه آنها به شما میبینند، همان شکلیاست که شما به آنها میدیدید، ولی با یک پرده تحریف شده از تجربیات و توقعات. بیشتر از همه چیز، اصل مهم این است که شما درباره کار که انجام دادید چه فکر میکنید، استندردهای شما چه است و امروز چه آموختید.
این طبعا معذرتی نیست تا نظریات با ملاحظه دیگران را نادیده بگیریم. انسانها و اطرافیان به ما یک تصویری که چگونه در مقایسه به حالت بهترین خود، با کم و کاستی عمل کردهایم را شاید بدهند. ولی این، یک یادآوری است بر اینکه شما در مقایسه به شخص که در صبح روز بودید، چگونه اید. آیا شما بهتر از خود که امروز صبح بیدار شد هستید؟ واگر نیستید، حیف به روزی که ضایع شده است. اصل مهم این است که شما در مقایسه به شخص که بودید چقدر بهتر شدید، نه اینکه دیگران به شما چه فکر میکنند.
وقتی شما عمل مقایسه دیگران را متوقف ساختید و به درون خود پرداختید، شما به چیزی که خیلی مهم است خواهید پرداخت: به خود. این خیلی ساده است ولی آسان نیست.
مهمترین چیزهای زندگی به شکل بهتری درونی اندازه گیری میشوند. این مشکل است که فکر کنید چه چیزی برای شما مهم است. بازی با کارکردها و عملکردهای دیگران خیلی آسان است، و برای همین اکثرا این کار را میکنند. ولی بردن بازی غلط میانتهی و بیمعنی است. شما یک بار زندگی میکنید. با بازی خود، با خود مشغول بمانید.
ترجمه: جمشید هاشمی.
منبع: لینک