زندگی پر از فراز و نشیب است و این امریست خیلی طبیعی و معمول، ولی تعدد این فرازها و نشیبها ممکن مرتبط به بسیاری از عوامل و انگیزه های متفاوت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و معنوی و درونی یک شخص و یک اجتماع داشته باشد. به گونه مثال برای یک فرد که در یک جامعه فقیر و یا فقیر و جنگزده زندگی میکند فراز و نشیبها با عمق بیشتری دوامدار تکرار میشوند ولی این تعدد در جوامع پیشرفته خیلی کم بوده اگر هم است بیشتر زیک زاک ها بوده تا فراز و نشیبها.
به هر حالت، اگر متعدد ویا کم، انسان موجودیست که از حوادث و اتفاقات اطراف و اکناف خویش متاثر میگردد. به جز در مواردی که احساسات و عواطف یک انسان به شدت ضربه ندیده باشد، از هر نوع ناملایمتی ها و اتفاقات ناهنجار زندگی به شکل منفی متاثر گردیده و رنج میبرد. تداوم و یا بزرگی این رنجها ممکن بیشتر با کلمه غم یادآوری شود، چون کلمه غم، در استفاده آن در جامعه ما، به یک شکل از تداوم و بزرگی یک رنج خبر میدهد.
با قبول حقایق بالا، به این حقیقت نیز میشود اشاره کرد که این دنیا برای هیچکس باقی نیست و همه، نظر به سیر تکاملی که دنیا دور آن میچرخد خیام گونه میروند و میآیند: این کهنه جهان بکس نماند باقی، رفتند و رویم دیگر آیند و روند. اگر فکر کنیم، این اصل را در پیرامون خویش میبینیم: مثلا به تبدیل فصل ها فکر کنید که چگونه مثلا بهار میآفریند و تابستان چگونه سیر میکند و خزان چگونه میلرزاند و زمستان چگونه به خواب میبردو نیست میکند. به جانداران و بیجانهای اطراف خویش نیز نظر اندازیم. تولد و نمو و بلوغ و خمیدگی و رحلت بخش اساسی و غیر قابل تغییر موجودیت هر چیز جاندار و بیجان است.
با در نظر داشت اصول ذکر شده، به نظر میرسد حد تاثیر گذاری فراز و بیشتر نشیب ها در زندگی یک شخص، بیشتر به قدرت معنی دهی آن شخص به زندگی ویا چیزهای در زندگی او ربط می گیرد. به گونه مثال: اگر برای کسی معنی زندگی اش اعتبار ساختگی ویا حقیقی در بین یک اجتماع از مردم است، لطمه دیدن آن اعتبار باعث این میشود تا او فکر و ذکر را از دست دهد و کارهای به حد جنون کند. ولی برای کسیکه معنی زندگیاش بیداری و تعلیم و تربیت یک اجتماع است، از لطمه دیدن اعتبار خود نمیهراسد و حتی سخت ترین شرایط را برای خویش یک فرصتی دیگری میداند تا روشنگری کند.
هیچ چیز سد راه کسی که میخواهد به آسمان پرواز کند نیست و همچنین هیچ کس سد راه کسی که خودرا اضافه، شکسته و بیهوده احساس میکند هم نیست. یکی به پرواز به آسمان در زندگی معنی یافته است و دیگری به غم همیشگی و درد دایم و قعر زمین. البته این به این معنی نیست که معنی زندگی ما در زندگی ثابت است و قابل تغییر نیست. گاهی بعضی اتفاقات انسان را چنان ورشکسته میکند و به زمین میزند که همه چیز پوچ و بیمعنی میگردد. در همچو شرایط، انسان نیاز دارد دوباره بیاندیشد، به معنی قبلی و یا معنی دیگری در زندگی بیاندیشد. میتواند فکر کند، چگونه به معنی از زندگی توصل کند که نه تنها خود درازتر زندگی کند و بیشتر ایستاده بماند، بلکه زندگی را در پیرامون و اطراف خویش نیز بهتر سازد. این شاید پایدارترین شکل معنیدهی به زندگی و زندگیکردن باشد. این همان معنی است که داکتر فرانکل از آن یاد میکند. این یعنی اینکه باید غمهای بزرگ به کارهای بزرگ تبدیل گردد.
غم های بزرگ از دست دادن نزدیکترینهای ما باید مارا بعد از یک مکث به عمق و منشا فاجعه بکشاند و به ما نیروی خشکیدن آن منبع را بدهد. پایدارترین مبارزه با جهالت و جنگ و خونریزی سرمایه گذاری بالای تعلیم و تربیه است. به طور مثال به نام شخص که در راه ایفای وظیفه وطنی خویش جان خودرا در مبارزه با جهالت و تاریکی از دست میدهد میشود یک کتابخانه ویا مکتب ایجاد کرد و نه تنها نام او را جاویدان کرد بلکه از دست چند کودک و نوجوان دیگر نیز میشود گرفت. بیشترین اتفاقات دلخراش در اثر حوادث ترافیکی در افغانستان اتفاق میافتد. عدم موجودیت سرک های استندرد، عدم موجودیت اراده تطبیق قوانین ترافیکی، موجودیت عراده جات بدون استندرد، عدم آگاهی دریوران از قوانین ترافیکی و به آسانی گرفتن جواز رانندگی با رشوه و شناخت.. وغیره باعث میشود هزاران هموطن ما عزیزترینهای شان را از دست بدهند. در همچو شرایط به شکل طبیعی انسان نمیتواند فکر درستی کند، و با شدت حادثه شاید احساس کند شکسته است و مایوسیت، غم و اندوه را به خود معنی دهد. ولی همچنین میشود دادخواهی کند، انجمن بسازد، کتاب بنویسد، برنامه بریزد و نه تنها خاطر و یاد عزیزترین خویش را نیک نگهدارد بلکه به خود و اطرافیان خود انرژی مثبت بدهد و از حادثات و اتفاقات آینده برای نزدیکان و اطرافیان و همشهریان خویش جلوگیری کند.
میشود تصمیم گرفت که اگر چند روزی در این دنیا هستیم، با باور به چه معنی زندگی کنیم. این تصمیم خصوصا در جوامع و برای مردمی که در یک محیط دارای نشیب های بیشمار زندگی میکنند مهم است. اگر روال را طبق معمول بگذاریم و با هر حادثه و اتفاق خمیدگی کمر مان افزایش یابد، بعد از مدتی سربه زمین می شویم و این چانس زندگی برای یکبار در این دنیا را به هدر میبریم. اگر راه متفاوتی در پیش گیریم و مسولانه اقدام کنیم، به آن زندگی میرسیم که نه تنها برای ما پر معنی است، بلکه سبب شده است در درازمدت یک جامعه و دنیای بهتری نیز داشته باشیم.