پیشدرآمد
نویسنده، دنبالِ این نیست که به تاریخ (5000)ساله فخر کند و درازی ریشهی خود را در تأریخ جستجو کرده، به رخ دیگران بکشد. اینکار را بهکسانی میگذارد که در دشتهای گذشته، خیمه زدهاند. سخن نویسنده، صافیشدنِ آن آباست که از گِلآلودبودن آن، ماهی قزلآلای دیگران به دست میآید و کامِ فرهنگستیزی و زبانزدایی آنان حاصل میشود. سخن از سبزبودنِ درختیاست که البته ریشه هم دارد.
نوروز؛ اینجشن نیاکان خردمند ما، همهساله در میان کُنده و ساتور، تجلیل میشود. منظورم از کُنده و ساتور، وضعیت نامأمون و ناآرام کشور نیست، که آن، خود داستانی دارد پُر از آب چشم (و البته آن، دلیل شده نمیتواند که خلیلالله خلیلی بیاید و بگوید: گویید بهنوروز که امسال نیاید/در کشور خونینکفنان، ره نگشاید. منظورم ایناست که اینجشن خودمانی، علیرغم مخالفتهای خودکُشانِ بیگانهپرست، همچنان بر رُستن و حرکت خود ـتا باد چنین بادا!ـ ادامه میدهد.
چیستی و چرایی مخالفت با نوروز
بارها از دهان دوستان شنیدهایم که آنها هم از دوستان خود، حکایت کردهاند، که دوستانشان گفتهاند: «کتابخوان و اهل مطالعه، فراوان داشتهایم؛ اما یکی خودپرست نبوده و همه در بردهگی فکری بسربردهاند.» اینسخن را از زبان کسی میشنوی که از شمایلاش خودفروشی جوش میزند و زبانِ گسیخته از عقلش، بردهگی فکری را توجیه میکند. بعد، با خود باید زمزمه کنی که: بردهگی، بردهگیاست؛ شرقی و غربی ندارد، و عرب و عجماش یکیاست؛ چنانچه یورش و یغما از هر جانبی که باشد، فرق نمیکند؛ تهاجمگر، تهاجمگر است.
بر نوروز و سایر نمادهای فرهنگی ما، هم از دورن کشور تازیده میشود و هم از برون کشور. برونیهایی که با نوروز، سرِ ستیز دارند، خواهان ادامهیافتن تسلطشان بر مردمان کشور ماست؛ برای اینکه اگر مردم ما بهخودباوری و خودخواهی رسیدند، دیگر بازار بیگانهها کساد میشود و آنها بهقلت مشتریان ارزشها و اندیشههایشان دچار میگردند؛ البته که منفعت اقتصادی را نیز مدنظر میداشته باشیم. اما درونکشوریها به دو گروه تقسیم میشوند: شماری از روی ناآگاهی و خوشخدمتی، دیوانهوار گرم در بیگانهپرستی و گسترش اندیشهی دیگران در قلمرو خودشاناند که در واقع، خودکُشیاست. عدهای دیگر که ممکناست بیگانهپرست نباشند، اما مخالف زبان پارسی و نوروز به عنوان نمادی از فرهنگ و هویت یکگروه، باشند (گروه حاکم در افغانستان).
مخالفتهای برونکشوری که ریشهی تاریخیشان خیلی درازاست، بهوسیلهی خودفروختههای داخلی اعمال میگردد. اینمخالفت، بستهگی بهبردهگی دارد و همزمان با آن، شروع گردیدهاست؛ اما مخالفتهای هویتی که حاصل درگیریهای درونکشوریاست قدامت زیادی ندارد.
در توجیه مخالفت با زبان و فرهنگی که نوروز، نمادی از آناست؛ دین به مراتب و تکرار، مورد استفاده واقع شدهاست. چه آنانی که انگیزهی فرهنگستیزی و نوروززدایی داشتهاند، از دین سود جُستهاند و چه آنانی که صرفاً انگیزهی سرسپردهگی و ایمانی داشتند و کاری بههویتزدایی نداشتند/ندارند. استاد رهنورد زریاب در کتاب «چهها که نوشتیم» خود، یکعنوان نوشته با نام «این اسلام سنتی عزیز ما» و میگوید که: روزگاری بود که بازار استفادهجویان گرم نبود، اسلام عزیز ما با نوروز، مخالفت نداشت.
روایتهای دینی و کلمهی «نوروز»
مخالفان نوروز روایاتی از دین دارند که به تکیه بر آنها، تجلیل نوروز را تحریم میکنند. اما نکتهای را مُهمل گذاشتهاند که روایات مخالفان، مشخصاً کلمهی «نوروز» را با خود ندارند که دلیل آن روایتها، وجود نوروز باشد؛ بلکه به گونهی ضمنی، تجلیل از نوروز را بهبعضی از روایات برچسپ میزنند. یکی از آن روایات: مَن تَشَبّهَ بِقَومٍ، فَهُوَ مِنهُم، است که از شباهت به کافران، صحبت میکند. (خوانندهی گرامی را به کتابِ «نوروز در ترازوی اسلام» تألیف دوکتور محمدصالح مصلح، ارجاع میدهم.)
به هر صورت، هیچ کسی دنبال این نیست که نوروز را تقدیس کند و برای خوببودن آن، ادلهی دینی بیاورد، چون به اینکار نیاز نیست؛ بلکه همهگان آن را میخواهند تجلیل کنند.
جشن سازگاری با طبیعت
هرکدام از ما، اصطلاح «آدمِ روشن» را بارها شنیدهایم. شماری از همسرزمینهای ما آدمهای روشن استند، ارچند که نوروز را با دل و جان نمیپذیرند، ولی سکوت میکنند. شاید بیندیشیم که آنان «به آیینِ عجم، خُرده نمیگیرند»؛ اما چنین نیست. آدمهای روشنِ اینسرزمین که ظاهراً هیچمشکلی با نوروز ندارند، توجیهی برای خودشان درست کردهاند. توجیهشان ایناست که آنان در برابر نوروز، نه بهعنوان جشنی که وجههی ملی دارد، مخالفت نمیکنند؛ بلکه آن را جشن سازگاری با طبیعت میدانند و میگویند: تقلید از طبیعت در رویش دوباره، امر مذمومی نیست.
نوروز، برگی از شناسنامهی ما
برای مخالفانِ برگزاری نوروز و برای آدمهای روشنِ اینسرزمین باید گفته شود که نوروز، نهتنها جشن سازگاری با طبیعتاست؛ بلکه یکتأریخِ روشن دارد و به یکزبان و فرهنگ، بسته بوده، جنبهی هویتی دارد. مردمانی که ساکنان اینسرزمین بودهاند، برای بهزیستنِ خود، گونهی نیکویی از زیستن را برگزیده بودهاند و نوروز را یکی از بزرگتریننشانههای خود، نشان دادهاند. آنان، هرماه جشنی داشتهاند که به شادی میگذراندند و اکنون غیر از نوروز، «سده» و «یلدا» و «مهرگان» نیز برگزار میشوند؛ اما در میان فرهنگیان. البته که ساکنان اینسرزمین، نه تنها جشنها داشتهاند که برای خوراک، پوشاک، خانهسازی، مشاغل و… خود، استایل خاصی داشتهاند؛ منطقی نیست که بیاییم و با هرکدام آنها ستیزهجویی کنیم و بخواهیم که فرهنگی دیگر را با تحکم و اجبار، جایگزین آن سازیم.