مریدیت ماران، نویسنده مشهور امریکایی، در کودکی بارها مورد آزارجنسی پدرش قرار گرفت. او وقتی بزرگ شد و خاطرات تلخ کودکی را به خاطر آورد، با پدرش قطع رابطه کرد؛ نگذاشت پدرش با کودکان او در تماس باشد؛ و مهمتر از همه پدرش را به دادگاه کشانید. این کار هشت سال طول کشید. سرانجام، ماران متوجه شد که خاطرات آزارجنسی او واقعی نبودند و به خاطری در ذهنش خطور کرده بودند که او برای مدت طولانی با کودکانی که مورد آزارجنسی پدرهای شان قرار گرفته بود کار می کرد.
مریدیت ماران از بیماریی رنج میبرد که در روانشناسی آن را سندرم حافظه دروغین False Memory Syndrome میگویند. یعنی این که ذهن انسان هم میتواند خاطرهها را حفظ کند و هم میتواند آنها را تحریف کند و یا حافظههای جدیدی ایجاد کند. حتی کسانی که مبتلا به این مریضی نیستند میتوانند حافظه تحریف شدهیی داشته باشند.
ذهن بشر بر اساس تمایلات کنونی افراد، رویدادهای گذشته را مرور و آنها را اندک اندک بازنگری میکند تا حدی که در این جریان بعضی از رویدادها کاملاً دگرگون میشوند. این روند آنقدر غیرعمدی و تدریجی است که خود افراد از وقوع این دگرگونی خزنده بیخبر میمانند.
در 1973، گریگری مارکوس، دانشمند علوم سیاسی،از سه هزار نفر دیدگاههای شان را در مورد موضوعات جنجالی چون قانونیسازی مواد مخدر پرسید. آنها جوابهای شان را روی کاغذهایی می نوشتند که از “کاملاً موافقم” گرفته تا “شدیداً مخالفم”، شامل گزینههای متعدد میشد. پس از ده سال، مارکوس این افراد را دوباره پیدا کرد تا دیدگاههای فعلی شان را جویا شود و بپرسد که آیا نظر آنها در این مدت تغییری کرده یا خیر. جواب شرکتکنندگان این بود که دیدگاههای امروزی شان مشابه به دیدگاههای ده سال پیش شان اند. اما، واقعیت بسیار متفاوت از این بود. جوابهای ده سال پیش آنها با جوابهای امروزی شان تفاوت قابلملاحظهیی کرده بود، بدون آن که خود شان بدانند.
از همین روست که اگر نظریات رییسجمهور دانلد ترمپ (که از حزب جمهوریخواهان است) را در مورد مهاجرت خارجیها به امریکا با نظریات رییسجمهورهای جمهوریخواه قبلی مانند بوش پدر و رونالد ریگان مقایسه کنیم، متوجه تفاوتهای عظیم در آنها میشویم. آن دو طرفدار جداکردن اعضای خانواده مهاجران غیرقانونی نبودند چه رسد به ساختن دیوار در مرز امریکا. ولی اکثر رایدهندگان جمهوریخواه فکر میکنند که اصول پالیسی حزب جمهوریخواه در قبال مهاجران هیچ تغییری نکرده است.
حافظهی دروغین بار اول توسط سیگموند فروید در مباحث روانشناسی ثبت شد و توسط الیزابت لوفتس و جان پامر در سال 1974 با پژوهشی ثابت گردید. آنها دریافتند که شرکتکنندگان تحقیق آنها جوابهای شان را در مورد یک حادثه ترافیکی تغییر میدهند. آنها به شرکتگنندگان ویدیویی از یک حادثه ترافیکی را نشان دادند که در آن دو موتر با سرعتهای مختلف تصادم میکنند. سپس از شرکتکنندگان پرسیدند که به نظر آنان سرعت موترها هنگام تصادف باید چند بوده باشد. در برخی سوالها واژه “تصادم” به کار رفته بود و در برخی دیگر واژههای “برخورد کردن”، “ضربه خوردن”، “کوفتن” و “تماس گرفتن”. نتیجه این بود که پاسخدهندگان سوالهای که در آن واژههای ضربه خوردن و کوفتن استفاده شده بود سرعت موتر را بالاتر از کسانی قیاس کرده بود که در سوال شان واژه تماس گرفتن داشت. یافتههای این آزمایش نشان داد که چقدر دشوار است روی گواهی دادن شاهدان عینی یک حادثه اعتماد کرد.
ما حافظه جامد وغیرقابل تغییر نداریم، بلکه اکثراً در قبال خاطرههای خود نیز خاطرههایی داریم که با گذشت زمان و حالتهای روانی ما تغییر میکند. این فقط شامل رویدادهای روزمره مانند خوردن غذا نیست. مثلاً چه کسی به خاطر دارد که یک ماه پیش این روز قابلی خورده بود یا چلو. در مبحث حافظه مفهومیبه نام “حافظه چراغآسا” Flash Bulb Memory است که به حافظه های اطلاق می شود که تا مدت زیادی به یاد افراد میماند. مثلاً، بسیاری به خاطر دارند که در روزی سقوط طالبان کجا بودند و چه کار میکردند. تحقیقات نشان میدهد که حتی حافظههای چراغآسا هم دستخوش تغییرهای تدریجی است. درست مثل یک فکاهی یا یک داستان، که گوینده آن هر باری که آن را میگوید برای جذابتر ساختن آن را کمی تغییر می دهد، خاطرههای ما از رویدادهای مهم نیز با هر باری که آن را به خاطر میآوریم و یا قصه میکنیم تغییر میکنند.
در سال 1986 ( روزی بعد از انفجار شاتل فضایی چلنجر)، اولریخ نایسر، یکی از پیشکسوتان رشته روانشناسی شناختی، از شاگردانش خواست تا برداشتهای شان در این مورد را به صورت مفصل بنویسند. او این کار را سه سال بعد نیز انجام داد. کمتر از هفت درصد برداشتهای جدید با برداشتهای گذشته مشابه بود. و بیشتر از 25درصد خاطرات جدید با خاطرات گذشته کاملاً مخالف بود.
خلاصه، اغراق نیست که بیشتر از نیم محتویات حافظه ما غلط اند و تعداد زیادی از خاطرات گذشته هر روز در حال تغییر اند. در بعضی موارد این غلطیها بی غرض اند ولی در برخی موارد مانند شهادت دادنها در محاکم، حافظههای ما میتوانند زندگی مردم را متاثر سازند. اگر قرار باشد، در مورد کسی داوری منفی کنیم باید فقط بر حافظه خود اتکا نکنیم و شواهدی دیگری را نیز جستجو کنیم، زیرا برخی اشتباهات اصلاح ناپذیر اند. مثلاً، مریدیت ماران، پس از هشت سال وقتی به پیش پدرش رفت تا معذرت بخواهد که او سکتهی قلبی شدیدی کرده بود و نیز به بیماری الزایمر (زوال عقل) مبتلا شده بود. پدرش چندی بعد مرد.
خردِ دیگر، نوشته 20
این نوشته قبلا در روزنامه هشت صبح به نشر رسیده و دراینجا با اجازه نویسنده بازنشر شده است.