شبکه های اجتماعی در افغانستان از جایگاه بلند خویش برخوردار است. در این خصوص فیسبوک بیشترین استفاده کننده را در افغانستان دارد. ما به دلایل فراوان به شبکه های اجتماعی عادت کرده ایم: دلایل آشکار مثل خبرگیری از دوستان و اقارب و دانستن وضعیت و رویداد های کشور (که اکثرا پیشتر از تلویزون و رادیو ها میتوانیم باخبر شویم) وغیره تا دلایل پنهانی و ناخودآگاه مثلا ضرورت دانستن اینکه آیا یک نوشته چند لایک گرفته (چند بار پسندیده شده) ویا کوشش های نیمه شبی وفرا وظیفوی قانع سازی دوستان ویا اشخاص ناشناخته درمورد عقاید و باور های که برای ما ارزشمند هستند و به همین طریق صد ها دلیل دیگر..
من پیش از اینکه از پیش بینی خود در درج شهکار های فسبوکی در خلص سوانح ویا دیوارهای مجلل دفاتر در آینده نزدیک خبر بدهم (هدف من همان انقلابیون فیسبوکی است که با دو جمله نوشته خویش گمان میبرند دین وطنی خویش را ادا کرده اند وباید پاداش شوند)، میخواهم به این بپردازم که اصلا این فیسبوک چگونه توانسته میلیاردها انسان را به شکل رایگان در این خانه فقیرانه خویش جا دهد و برای شما از دل پاک و نیت صاف، از دوستی ۷ ساله شما با برادر! ویا خواهر! تان خبر بدهد.
اول خوب است باید بدانیم که فیسبوک یک شرکت انتفاعی است و از سبب اینکه من و تو شب و روز خودرا در این خانه پدری گذرانده و گم کرده ایم از ۱۶۰ کارمند که در سال ۲۰۰۶ داشته فعلا به اضافه از ۳۵ هزار کارمند دارد و این همه کارمندان از خود معاش های دالری بلند و بالا میگیرند. شاید سوالی به ذهنتان بیاید که خوب ما که به فیسبوک یک قران هم نمیتیم، ای چه رقم پول بدست میاره و خرچ و برچ میکنه؟ یسسس، گود کویسشن! و اینجاست که به تفکر قرآنی دست مییابیم و از این حقیقت سراپا به لرزه میآیم: اگر شما پول نمیدهید به این سبب است که شما خود محصول هستید! هیچ چیز رایگان نیست!
از ثالثه و ثانیهای که شما فیسبوک ویا انستاگرام خویش را باز میکنید (و حتی اگر باز نکنید هم مشکل نیست، چون گزارش های است که این برنامه های نصب شده در گوشی هوشمند تان گوش شنوا دارند) تا اینکه میبندید و بعد از آن، تمام لایک ها، نظرها، عکسالعملها، نوشته ها، جنگها، غیبتها، دشنامها وغیره وغیره گل های را به آب میدهید را ثبت میکنند. نامهای مبارک و عکسهای مجلل که میگذارید را هم ضمیمه این رفتار و کردار خویش کنید و شاید هم به روز رستاخیز هیچ منتظر نمانید و ضرورت سوال و پرسشی نشود، چون سوانح شما قبلا تکمیل شده است!
در جمع سوانح یک میلیونی مثلا آماده است که این شخص اصلا باید میرفت روانپزشک و درمان روانی میشد ولی آمده است فیسبوک و دل و جگر چند دوست و آشنا را به سیالی و شریکی سیاه کرده است. مثلا آمده است که این شخص برای اینکه برای دوستان و اقارب دور و نزدیک بفهماند که زندگی خوب و خوشی دارد، هی عکس های البومی میاندازد ودر هر عکس هم چه خوب خوشحال و لبخند زده است ولی اصل قضیه ایناست که این شخص اصلا از زندگی خود راضی نیست و با مشکلات بیشماری دست و پنجه نرم میکند. شاید هم آمده است که این شخص با صدای یک پتاقی شاید سه ملاق بزند ولی در فیسبوک از یک انقلاب کبیر در کشور حرف میزند! شاید هم آمده است که این شخص نمیداند حتی چهار جمله بنویسد و پنج دقیقه حرف بزند ولی در فیسبوک به یک آگاه سیاسی نظامی مبدل گشته است وکاری که میکند فقط نوشته کاپی میکند و بازنشر میکند.
در حالتی که سواد دیجیتلی ما زیر صفر است و حتی آداب خواندن، نوشتن و استفاده ایمیل را نمیدانیم، خیلی زود آمده ایم به فتح شبکه های اجتماعی و اینکه جیب آقای زاکربرگ را پر کنیم. اگر هدف از ساختن خاطره ای است، آن عکس که گرفته اید را چاپ کنید و در البوم خویش بگذارید تا در طول عمر گاهگاهی باز کنید و ببینید و به ایام چون آب رفته فکر کنید. اگر انقلابی برپا میکنید اول چهار نفر گرد خود جمع کنید، به هدف و مرام خویش برسید، پلانی داشته باشید و بعدا داد بزنید. اگر مطلبی زیبایی نوشته اید، اول بگذارید در یک بلاگ ویا روزنامه (تا ببینیم چقدر عالی نوشته اید) و بعدا پیوند بگذارید و منبع بدهید. این به این معنی نیست که کسانی به شیوه خیلی خوبی از این شبکه های اجتماعی استفاده میکنند. خوش به حال شان! ولی اکثریت مطلق را این شبکه های اجتماعی گویا به دام خویش گرفته است و هی رگ های شاعرانه و دلبرانه اشخاص را قمچین میزند تا بیشتر بیایستند و بیشتر حرف بگویند. به این فکر کنید: اگر مطلبی به یک روزنامه تحویل میدهید اول در باره مطلب فکر میکنید وبعدا درباره محتوا و بعدا مینویسید و اصلاح میکنید و مینویسید و اصلاح میکنید.. تااینکه تکمیل میشود و میفرستید و گاهی شاید باز هم اصلاح کنید و بنویسید. همینکار در فیسبوک شاید ثانیهای را دربر نگیرد: فکر کردید (ویا حرکات هضم معده را فعالیت ذهنی حساب کردید) و نوشتید. اگر از پنجمن نشست یک حرکت مدنی خود خبردادید اعلا ولی خدا ناخواسته در وقفه نان چاشت ویا ۱۲ شب در زیر روشنایی الکین اگر تحلیلی کردید، که چه بد کردید (متاسفم).
این نوشته براین نیست که گویا شمارا از استفاده شبکه های اجتماعی بازدارد. این نوشته براین است که بدانیم فیسبوک خانه پدری (بلی، بازهم استفاده کردم) هیچکدام ما نیست. جایی نیست که شما را رستگار بسازد، طبیب دردهای درونی شما نیست. نسیم بهاری نیست که به روی دردمند مردم دیارتان بوزید. جبههای نیست که از خط اول به دشمن میتازید. البوم خاطرات شما که هیچ نیست. فیسبوک دنیایی است که در خیال خود ساخته اید و تا لحظه ای که خودآگاهانه رفتار نکنید، غرق آن دنیا خواهید شد.